سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایی، برترین خصلت و دانش، برترین زیور و عطاست . [امام علی علیه السلام]
کوثر
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 29
  • بازدید دیروز: 2
  • مجموع بازدیدها: 207706
    » درباره من
    کوثر
    محسن

    » آرشیو مطالب
    یا زهرا (س)
    یا حسین (ع)
    یا علی
    بهار 1387
    پاییز 1386
    تابستان 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    فقط خدا رو عشقه
    ایحسب الانسان ان یترک سدی
    اسلام و آرزوهای صورتی من
    مسافر سحرا
    ایستگاه بهشتی
    روضه
    هیئت وارثان ثارالله (ع)
    بیت الرقیه (س)زاهدان
    امام حسن مجتبی (ع)
    بسیجی 57
    پایگاه رسمی هیئت رزمندگان شمیرانات
    بهشت
    sesaretah
    پایگاه فرهنگی هیئت فاطمیون قم
    انجمن علمی کامپیوتر پیام نور قم
    هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا(س)
    هیئت علمدارمشهدالرضا(ع)
    پیامبر اعظم صل الله علیه و آله
    آفتاب
    سروده های من
    شلمچه
    یاس ها
    شهید آوینی
    رایحه عشق
    الجمعه سایت امام جمعه بابلسر
    دفترحفظ ونشرآثارحضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ا&
    من و تو
    پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی _ حرم
    قفنوس و درد دل با امام زمان
    سایت های مذهبی
    هیئت فاطمیون شهرستان بابلسر
    کوثر
    مرصاد امروز

    » لوگوی لینک دوستان


    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» روایت فتح شهر فسطاط؟؟

    روایت فتح شهر فسطاط

     

     مرحوم حاج شیخ عباس قمى رحمة اللَّه علیه در صفحه  140کتاب وقایع الایام خود واقعه‏اى را ذکر فرموده که ما با بازنویسى آن را ذکر مى‏کنیم:

     روز اول محرم سال بیستم هجرى قمرى »عمروعاص« علیه اللعنه مصر را فتح کرد و بعد از آن به »اسکندریه عنوة« دست یافت و از آنجا خوشش آمد. »عمروعاص« شرح فتوحات خود را به ثانى علیه اللعنه نوشت و خواستار شد که در اسکندریه بماند. ثانى ملعون جواب نوشت که مابین من و خود آب را حاجز و مانع نکنید؛ تا هرگاه بخواهم، بتوانم بر مرکب خود سوار  شوم و بدون هیچ مانعى پیش شما بیایم. پس عمروعاص قصد رفتن به »فسطاط«]کنونى[ مصر کرد و این شهر را به این علت »فسطاط« نامیده‏اند که »عمروعاص« هنگام فتح مصر در این موضع خیمه‏هاى خود را برپا کرد. بعد از مدتى که در آنجا بود خواست تا به اسکندریه برود و دستور داد تا خیمه‏ها را جمع کرده و با خود ببرند. گفتند: کبوترى بر بالاى آن جوجه آورده است. گفت: حرام است که آن را برداریم و جوجه‏ها را آزار دهیم و خیمه را در همان حال رها کرد و روانه اسکندریه شد و هنگامى که دوباره به آنجا برگشت، در همان جا اقامت کرد و لشکریان نیز در گرد آن خیمه‏ها، خانه‏ها ساختند و آنجا شهرى شد به نام »فسطاط« یعنى خیمه‏گاه.

     روایت هست از مرد پلیدى

    که رحم از او بود کار بعیدى

     همان نامرد خصم دین و قرآن

    حرامى زاده و ملعون دوران

     همان که عمروعاصش نام دادند

    نثارش لعنت و دشنام دادند

     زمان دومى شد میر لشگر

     به فتح شهر مصر آمد مظفّر

     در آنجا خیمه‏هایى کرد برپا

    اقامت کرد چندین روز آنجا

     به روى خیمه‏ها جفتى کبوتر

     بناى لانه‏اى کردند با پر

     که آن لانه پر از مهر و صفا شد

    پذیراى قدوم جوجه‏ها شد

     گهِ بر چیدن آن خیمه آمد

    بعیدى ز عمروعاص پست سرزد

     بگفتا دست از خیمه بدارید

    همین جا خیمه‏ها را واگذارید

     مبادا جوجه‏ها آزار بینند

    کبوترها به خاک غم نشینند

     کسى چون این لعین بى مروت

    نماید بر کبوترها فتوت

     ولى هر وقت خواندم این روایت

    نمودم از فلک صدها شکایت

     به یاد آوردم از غم خانه‏اى را

    کبوترها و زیبا لانه‏اى را

     همان خانه که دون خاکسترش کرد

    کبوتر دید، اما پرپرش کرد

     همان خانه که بیت اللَّه باشد

     امید هر دل آگاه باشد

     کبوتر بر زمین و لانه مى‏سوخت

    على در خانه بود و خانه مى‏سوخت

     از این بى رحم‏تر دشمن نیاید

    که حرمت بشکند طغیان نماید

     پرو بال کبوتر سوخت آنجا

    ولى دیده به حیدر دوخت آنجا

     صدا مى‏زد الاشاه ولایت

    مخور غصه، شود زهرا فدایت

     ز سینه خون او در کوچه‏ها ریخت

    کنارش اشک چشم مرتضى ریخت

     غریبى تا چه حد یا رب گواهى

    ندارد فاطمه هرگز پناهى

     

    از شاعر اهل‏بیت جواد حیدرى



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » محسن ( سه شنبه 87/2/10 :: ساعت 12:44 صبح )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است؟
    [عناوین آرشیوشده]